پارمینپارمین، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

عشق کوچولوی ما پارمین

بدون عنوان

تقریبا یه هفته پیش رفتیم نوشهر خونه پدرجون ومادر  جون خیلی خوش گذشت تو وآیلین جون حسابی خونه رو میذاشتین رو سرتون  اونجا بود که یاد گرفتی از پله بالا بری تا یه لحظه حواسم ازت پرت میشد میرفتی رو پله ها منم میومدم از پشت هواتو داشته باشم که یه موقع خدانکرده نیفتی   این هم چندتا عکس از اون روزا اینجا اویدر یه سد خاکی خیلی خوشگل این هم پارمین وایلین وخاله جون اینجا هم خونه پدر جونه   ...
19 ارديبهشت 1392

وباز هم تو .....

خیلی زود داری بزرگ میشی حتی گاهی اوقات باورم نمیشه فرشته ای  مثل تو رو دارم پارمین گلم عشقم نفسم هر چی میگذره به تو وابسته تر میشم نمیدونم این خوبه یا بد ولی گاهی اوقات از این همه وابستگی میترسم ...... بارها و بارها گفتم و باز هم میگم که خیلی خیلی دوست دارم عشقم  خوب دیگه بسه زیاد احساساتی نشیم واز کارهای این روزای تو بگم : عین یه موش کوچولوی زبل چهار دست وپا میری   همه جا دنبالمی   گاهی اوقات از یه جاهایی سر در میاری که کلی منو میخندونی   وقتی یه اهنگ شاد میشنوی کلی خودتو تکون میدی که  مثلا داری میرقصی  از دیروز یعنی 19 اردیبهشت هم یاد گرفتی بای بای میکنی الهی من قربون اون دستای ک...
19 ارديبهشت 1392
1